«در آغوش درخت» که به لحاظ قصه و شیوه روایت مخاطب علاقمند به سینمای ایران را به یاد فیلمهای کانونی میاندازد، قصه سرراست و در عین حال آشنایی دارد.
بخش مهمی از آثار مطرح دهه شصت سینمای ایران را فیلمهایی در حوزه سینمای کودک و نوجوان تشکیل میدادند؛ فیلمهایی که از خشونت فاصله داشتند و نگاهی انسانی در آنها جریان داشت. همین ویژگی بود که توجه جشنوارههای مطرح سینمایی اروپا در آن سالها، از کن و ونیز تا لوکارنو و کارلووی واری را به خود جلب کرد و جوایز متعددی را نصیب این آثار کرد. برای نمونه میتوان به فیلمهای «خانه دوست کجاست؟» ساخته عباس کیارستمی، «کلید» به کارگردانی ابراهیم فروزش و «دونده» ساخته امیر نادری اشاره کرد که دروازههای سینمای جهان را روی سینمای ایران گشودند. البته اینگونه آثار ریشهای عمیق در تولیدات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهه پنجاه داشتند و فیلمهای یادشده ادامه همان جریان بهحساب میآیند؛ با قصههایی ساده و ریتمی آرام که برای مخاطبان سینمای بدنه ساخته نشده بودند. هرچند این موج در دهه هفتاد تا حدی به بیراهه رفت و فضای تیره، تلخ و اگزوتیک آن، دیگر برای مدیران جشنوارههای مهم جهانی جذابیت سابق را نداشت.
تماشای فیلم آغوش درخت
در سالهای اخیر، بهندرت شاهد تولید آثاری با این مضامین هستیم که گاهی موفق عمل کردهاند و توانستهاند مخاطبان بیشتری را به سمت سالنهای سینما بکشانند. «در آغوش درخت» ساخته بابک خواجهپاشا که بهتازگی در چرخه اکران آنلاین پلتفرم فیلمنت قرار گرفته، یکی از این آثار است که در اکران عمومی نیز ارتباط خوبی با مخاطبان خود برقرار کرده است.
خواجهپاشا قصه فیلم خود را بر پایه خانوادهای چهار نفره متشکل از فرید، کیمیا و دو فرزندشان بنا کرده که حوالی ارومیه زندگی میکنند. در یکسوم نخست فیلم، ابتدا با این زوج آشنا میشویم و مسئله اصلی میان آنها بهعنوان حادثه محرک معرفی میشود: فوبیای کیمیا نسبت به سفر و دور شدن از محل زندگی فعلیاش، در حالی که خود ریشه در تالش دارد. ایدهای که به شخصیت کیمیا عمق درونی بخشیده و سوالی در ذهن مخاطب ایجاد میکند تا در پرده میانی، بهعنوان نقطه عطف به آن رجوع شود. رابطه تیره او و فرید نیز ریشه در همین بحران دارد و به مرور به زخمی کهنه بدل شده است.
برای پررنگتر شدن جنبههای ملودرام، فیلم روی دو فرزند پنج و یازده ساله این زوج تمرکز دارد و از طریق ماجرای جدایی والدین و تلاش برای جدا کردن بچهها از هم، گرههای احساسی خود را میسازد. چند اتفاق کوچک هم در مسیر داستان طراحی شده تا وابستگی دو برادر بهخوبی نشان داده شود. از سوی دیگر، روایت فرعیای هم با محوریت رضا، برادر فرید، شکل میگیرد که عاشق دختری شده که در مغازه فرید کار میکند. این خط فرعی، هم تم عشق را در فیلم پررنگتر میکند و هم بهواسطه شخصیت برونگرای رضا، لحظاتی کمدی به فیلم اضافه میشود.
با این حال، در نیمه میانی، روایت کمی افت میکند و از ریتم میافتد؛ بخشی از این ضعف به تاخیر در شکلگیری نقطه عطف دوم بازمیگردد؛ جایی که فرید و کیمیا با چالشی جدی روبهرو میشوند. با این حال، کاشت اطلاعات مربوط به فوبیای کیمیا در ابتدای فیلم، بهدرستی بازپرداخت میشود و گره اصلی را بهشیوهای تأثیرگذار میگشاید. خواجهپاشا بهخوبی از طبیعت و فضای بومی آذربایجان غربی بهره میبرد و صرفاً به نمایش قابهای زیبا و کارتپستالی بسنده نمیکند. با این حال، فیلم میتوانست زودتر به پایان برسد و مخاطب را در انتظار طولانی رها نکند.
فیلمهایی که بر فیلمنامههای شخصیتمحور استوارند، بیش از همه به توان بازیگر اصلی متکیاند. مارال بنیآدم همان بازیگری است که «در آغوش درخت» به آن نیاز داشته است؛ بازیگری که توانسته شخصیت کیمیا را با تمام زخمها، ترسها و تناقضهایش، ملموس و انسانی نشان دهد. او همچنین در شکلگیری رابطه مادرانهاش با دو فرزند داستان، نقش مهمی ایفا کرده و به باورپذیری آن کمک زیادی کرده است.
جواد قامتی که پیشتر در فیلم «پوست» بازی درخشانی داشت، در اینجا نیز در نقش فرید پارتنری قابل اعتماد برای بنیآدم است و چند لحظه قابل توجه خلق کرده است. تنها بازی ناهماهنگ فیلم متعلق به روحالله زمانی در نقش رضاست که بازی بیرونی و تا حدی اغراقشدهاش، از لحن کلی فیلم فاصله میگیرد.
«در آغوش درخت» برای علاقهمندان ملودرامهای آرام، بیادعا و انسانی، که حالوهوایی از آثار دهه شصت را در خود دارند، گزینهای مناسب برای تماشای آنلاین بهشمار میرود.