در دنیای سینما بسیاری از آثار برجسته بر اساس واقعیات و به صورت مستندوار ساخته میشوند. اصلا فیلمها و سریالهایی که برگرفته از تخیلات نویسنده نیستند و میدانیم که در عالم واقعیت نیز وجود داشتهاند بیشتر به دلمان مینشیند و با کنجکاوی مضاعفی به تماشای آن مینشینیم. این روزها که سالروز فاجعه اتمی هیروشیماست فرصت را مغتنم شمردیم تا درباره یکی از پرحاشیهترین سریالهایی صحبت کنیم که پیرامون حوادث هستهای ساخته شده است. مینی سریال چرنوبیل که در ژانر درام-تاریخی به کارگردانی یوهان رنک تولید شده و محصول سال 2019 است موضوع فیلم دکور این هفته از چیدانه خواهد بود. با ما باشید تا جزئیات این سریال را با هم بررسی کنیم.
فاجعه چرنوبیل یکی از پرسروصداترین اتفاقات تاریخ جهان است. عواقب و پیامدهای ناخوشایند ناشی از تشعشعات اتمی که در اثر انفجار هسته نیروگاه اتمی چرنوبیل رخ داد پس از گذشت حدودا 4 دهه هنوز هم گریبانگیر مردم آن زمان و نسلهای پس از آن است. اما نکته جالب همینجاست که اگر این مینی سریال 5 قسمتی را نگاه کرده باشید تقریبا هیچ اثری از بازتابهای تلخ و نامطلوب این فاجعه هستهای از جبهه و نگاه مردم نمیبینید.
درواقع یوهان رنک سعی کرده است در این 5 اپیزود برای مخاطب خود عملکرد رآکتور هستهای و چگونگی شکافت اتمی را از منظر علمی توضیح بدهد و هیچ خبری از عواقب بحثبرانگیز آلودگیهای رادیواکتیویته، تلفات جانی 5 میلیون انسان بیگناه، تلف شدن تعداد کثیری از حیوانات و پیامدهای وحشتناک زیستمحیطی آن وجود ندارد. گویی بیشتر یک فیلم تبلیغاتی و سفارشی با یک تیتر بزرگ و دهانپرکن ساخته شده تا مستند و بازتابی از واقعیت. درواقع این مینی سریال شاید نام پرماجرایی را به دنبال خود یدک بکشد اما بار حقیقتی که به دوش میکشد سبک است، خیلی سبک!
چرنوبیل ماجرای واقعی یکی از فجایع انسانی در تاریخ است و داستان تلاش زنان و مردانی را روایت میکند که اروپا را از مرگی سخت و دردآور نجات دادند. این سریال کوتاه بر روی فاجعه نیروگاه هستهای چرنوبیل که در آوریل ۱۹۸۶ در جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکراین در قلمرو کنونی کشور اوکراین رخ داد متمرکز است و آشکار میسازد که چرا و چگونه این حادثه رخ داد و در آن به پنهانکاری مسئولان شوروی پرداخته است.
در اولین صحنههای سریال وارد این خانه میشویم. جایی که لگاسوف در آن زندگی میکند با دکوری کاملا ساده و حتی فقیرانه طراحی شده که محل زندگی یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین دانشمندان هستهای چرنوبیل است. دیوارهای نمزده، آشپزخانه کوچک و وسایل قدیمی و ابتدایی که در خانه قرار دارند نشانگر قرنطینه و حبس لگاسوف در این فضای تنگ و محقرانه هستند. شاید برای مخاطب باورکردنی نباشد که مردی که جهان را از مرگ نجات داد در این خانه زندگی کند. اما به لطف دنیای کثیف و دروغگوی سیاست این موضوع کاملا ممکن بوده و در واقعیت هم اتفاق افتاده است. درواقع لگاسوف در جریان حادثه چرنوبیل به جرم پردهبرداری از حقایق درباره اشتباهات و دروغهای دولت شوروی به این مکان تبعید میشود و در همین خانه نیز به زندگی خود پایان میدهد.
این در حالی است که در اپیزودهای بعد منزل اصلی لگاسوف نمایش داده میشود. دکوراسیون کلاسیک خانه لگاسوف با استفاده از عناصر دکوراسیونی چوبی و المانهای تزئیناتی فضای زیبا و صمیمانهای را رقم زده است. وجود کتابخانههای متعدد در این دکوراسیون دور از انتظار نیست، اینجا خانه یک دانشمند است. وجود خردهریزهای دکوراتیو زیاد در جای جای خانه، کتابهایی که روی هم تلنبار شدهاند فضایی شلوغ را ایجاد کرده و محیط نسبتا تاریک خانه نشانگر افکار شلوغ و درهم و برهم لگاسوف است. درواقع این همان شخصیتی است که از یک نخبه یا متفکر سراغ داریم. افکار شلوغ و آشفته باعث آشفتگی فضای پیرامونی لگاسوف شدهاند.
همه چیز آرام است و هیچکس خبر ندارد که یک آخرالزمان هستهای بر روی زمین اتفاق افتاده است. هیچکس نمیداند هوایی که وارد ریههایش میشود سرشار از تشعشعات کشنده است و قرار است بزودی او را به سمت مرگی هولناک روانه کند. نمایش دادن آرامش شهر، بچههایی که مشغول بازی هستند و خانوادههایی که در پارک قدم میزنند و میخندند و نمیدانند که مشغول مواجهه با بزرگترین فاجعه تکنولوژیک قرن بیستم هستند بر روی ذهن مخاطب تاثیر میگذارد. تیم طراحی صحنه میخواهند به ما خبر بدهند که این آرامش، آرامش قبل از طوفان است.
در اوج این آرامش ناگهان پرندهای روی زمین میافتد و این آغاز خسارتهای جانی و زیستمحیطی چرنوبیل است. اما سوال ما از کارگردان چرنوبیل این است که از میلیونها انسانی که در این حادثه جان باختند، آسیب دیدند، سرطان گرفتند و کودکان ناقص به دنیا آوردند چه خبر؟ هیچ! این نپرداختنها و لاپوشانیها بدون شک بزرگترین نقطه ضعف این سریال است.
هرچند ایرادات زیادی بر مینی سریال چرنوبیل وارد است اما باید اعتراف کنیم که این سریال از لحاظ فرم قدرتمند است. موزیک متنی که شبیه به صدای آژیر دلهرهآور است، دوربین روی دستی که در مواقع اضطراب تکانهای بیشتری دارد و نمونههای زیادی از این اتفاق را در این نیروگاه و هنگام انفجار هستهای میبینیم، نورپردازی و استفاده زیاد از رنگهای سبز و زرد که نشانگر کیکهای زرد اورانیوم است، استفاده از یک فضای سفیدرنگ با لباسهای سفیدی که فضای سردی را بر فیلم حاکم میکند یادآور قدرت و حرفهای بودن تیم طراحی صحنه است.
نیروگاه مانند یک فضای صنعتی، مرموز و ناشناخته به چشم مخاطب میآید. اتاق فرمان پر از کلید و دکمه و شاسی و مانیتور است با یک عالمه اعداد و ارقام دیجیتالی که تقریبا هیچکس از آن سر در نمیآورد. این طراحی اضطرابآور قرار است به ما بگوید که نمیدانیم دقیقا با چه چیزی مواجه هستیم. در لحظات حساس و کشندهای که کارکنان نیروگاه باید تصمیم نهایی را بگیرند شاهد وجود نماهای بسته و کاتهای زیاد برای ایجاد ترس و دلهره هستیم. همچنین در برخی سکانسها بجای موزیک متن از صدای پرتوسنج استفاده شده که به نوبه خود تشویش حاکم بر فضا را تقویت میکند.
اتاق بزرگ و تاریکی که مسئولان نیروگاه در آن جمع شدهاند تا درباره سرنوشت میلیونها انسان تصمیم بگیرند اینجاست. به گفته نویسنده سریال این اتاق از هرگونه تشعشعی در امان است و هیچ خطر جانی این مسئولان را تهدید نمیکند، هرچند که قرار است این هیولای نامرئی جان میلیونها انسان را بگیرد. طراحی این اتاق با دیوارهای بلند و چوبی به همراه نقشه بزرگ و پیچیده نیروگاه که بر روی آن نصب شده است، میز فلزی و زمختی که در مرکز اتاق قرار دارد و المانی از یک محیط صنعتی است، همه و همه فضایی هولناک را خلق کردهاند تا به جان مخاطب ترس بیندازند. ترس از مواجه شدن با چیزی که نمیدانیم چیست و قرار است چقدر برایمان گران تمام شود.
اما نکته اینجاست: هیولای اصلی پرتوهای مرگبار رادیواکتیویته نیستند! هیولای ترسناکتر و آزاردهندهتر از آن خود انسانها هستند که با «دروغ» برای ماندن بر سر «قدرت» خسارتهای جانی چرنوبیل را چندین برابر وسعت دادند. این مسئولان در این اتاق بزرگ تصمیم گرفتند که بر روی این حادثه اتمی سرپوش بگذارند و با این اتلاف وقت عواقب انسانی ناشی از تشعشعات هستهای را گستردهتر کردند.
در سریال چرنوبیل نمونههای زیادی از قهرمانیها و از جان گذشتگیهایی میبینیم که با طراحی درست و بجا تاثیر خوبی بر روی مخاطب میگذارند. از جمله کارگران معدن که با صورتهای سیاه و دودگرفته و دستهای زمخت و خشن وارد تونلهایی میشوند که به هسته نیروگاه راه دارد. فضای پرهیاهو و در عین حال غمانگیزی که تیم صحنه طراحی کردهاند قرار است مخاطب را تحت تاثیر افتخارآفرینی انسانهای معمولی برای نجات جان همنوعان خود قرار بدهد، حتی اگر به قیمت جان خودشان تمام بشود. هرچند از این افتخارآفرینی تنها به چند صحنه کوتاه و شعاری اکتفا شده است اما باز هم آن فضای همدلانه برای بیننده ملموس است.
با این وجود اگر یک چیز از سریال چرنوبیل یاد گرفته باشیم شاید این باشد که وقتی عدهای نالایق و بیکفایت مانند مسئولین یک کشور عملکرد غلطی دارند عده زیادی باید قربانی شوند تا از فجایع این تصمیمات نادرست جلوگیری کنند. زمانی که به اعماق تاریکی بدترین اتفاقات زل زدهایم کسانی هستند که با به نمایش گذاشتن جلوههای زیبای انسانی که به قیمت جانشان تمام میشود ما را از عمق این سیاهی بیرون بکشند. به همان اندازه که آدمهای بیلیاقت و جاهطلب داریم که بر قله قدرت نشستهاند و خودشان را قهرمان جلوه میدهند و فاجعه میآفرینند، قهرمانان واقعی از راه میرسند تا تیشه خود را بر ریشه این ابهت پوشالی فرود بیاورند.
با همه این تفاسیر نظر شما درمورد سریال چرنوبیل چیست؟ فکر میکنید با ساختن این سریال در حق حقایق موجود در دنیای واقعی چقدر اجحاف شده است؟ به عقیده نگارنده خود این سریال مشابه یک فاجعه در تاریخ سینمای جهان است و ما هم روی پل مرگ ایستادهایم و آن را تماشا میکنیم. شاید سازندگان سریال همان مسئولان دروغگویی باشند که بر روی حقایق سرپوش میگذارند و ما مخاطبان سینما هم همان مردمانی هستیم که قرار است عدهای بنا بر صلاحدید خود برای ادراکمان تعیین تکلیف کنند.