در رقابتهای رئالیتیشوی «کارناوال»، جدای از بحث ارزش دادن به آثار هنری و تلاشی که جهت آشتی دادن مخاطبان با فضای نمایش و کنسرت صورت میگیرد، جذابیت بصری و دکورها هم اهمیت زیادی دارند. طراحی دکور اجراهای کارناوال، ماحصل تلاشهای محسن نصرالهی، طراح صحنه باتجربه سینماست. اگر به هشت اجرایی که در چهار رقابت کارناوال روی صحنه رفتهاند دقت کنیم، با هشت دکور متنوع روبهرو میشویم که طراحی و اجرای هریک از آنها زمان، وقت و هزینه زیادی میبرد. این توجه به جزئیات و اهمیت دادن به بحث طراحی صحنه، از جمله نکات بسیار مهمی است که در رئالیتیشوهای مختلف کمتر با آن روبهرو هستیم. درست است که این اواخر بارها برنامههایی در دکورهای جذابی را شاهد بودهایم اما باید به این مسئله دقت کنیم که طراحی یک دکور برای کل یک برنامه با طراحی دو دکور برای هر قسمت از یک برنامه بسیار متفاوت است.
در اجرایی که امیرمهدی ژوله روی صحنه برد، طراحی صحنه از آن جهت که تداعیکننده فضای یک فرودگاه بود اهمیت زیادی داشت. بک گراند مسافرها، دکور به نحوی طراحی شده بود که با نورپردازی، ذهنها را به سمت سالنهای پروازهای داخل فرودگاه میانداخت و باعث میشد حسوحال سفر را بهتر درک کنیم. بخش مهمی از صحبتهای استندآپ کمدینها در رابطه با مهاجرت و دل کندن و انتظار برای بازگشت مسافرها بود و این طراحی صحنه باعث شده بود احساسات درون صحبتهای هریک از استندآپ کمدینها را بپذیریم.
اجرای علی اوجی در اولین رقابت «کارناوال» نیاز به دکور آنچنانی نداشت. او از یک گروه موسیقی دعوت کرده بود روی سن بیایند و همزمان با نمایش بریدههایی از فیلمهای مطرح جهان، موسیقی هریک از آنها را به صورت زنده اجرا کنند. تنها عنصر مهم در طراحی صحنه این نمایش، همان ویدئووال پشت سر گروه نوازنده بود. بنابراین درباره طراحی صحنه این اجرا حرف زیادی نمیتوان زد.
یکی از درخشانترین طراحیهای صحنه متعلق بود به اجرای روزبه حصاری. اجرای او بهطور مستقیم با دکور مرتبط بود و ذرهای اشتباه در چیدمان دکور میتوانست کل اجرا را خراب کند. اجرا با ورود یک گروه موسیقی روی صحنهای که دورتادور آن کتابخانه چیده شده و لوستر بزرگی در وسط آن آویزان بود شروع میشد. حصاری همزمان با نواختن پیانوی بزرگی که وسط صحنه بود «مرا ببوس» را هم میخواند. درست زمانی که همه منتظر بودند اجرایی شستهرفته از او ببینند قوانین بازی را عوض میکرد. هریک از نوازندگان ساز خودشان را میزدند و دعواهای شخصیشان را روی صحنه میآوردند. با بالا گرفتن دعواها و جنجالها، بازیگران به دیوارهای کاذب میخوردند و آنها را روی زمین میریختند. حصاری اما خواندن را ادامه میداد تا جایی که بهطور کامل دیوارها فرو میریخت و لوسر هم از سقف میافتاد. حصاری با فرو ریختن دیوارها قصد داشت نمادی از شکستن چارچوبها و بیرون رفتن از سنت را به نمایش بگذارد و این دکور جذاب، کاملا در خدمت این هدف بود.
امیرحسین رستمی برای اجرایش یک پراید هاچبک را روی صحنه آورده و عروسکهایی با شمایل شهرام شبپره، اندی و سیاوش قمیشی را درون آنها جا داده بود. ماجرا از این قرار بود که آنها میخواستند سفر کنند و مدام در طول مسیر، پرایدشان خراب میشد. دکور طوری طراحی شده بود که در ویدئوال تصویری از یک جاده در حالوهوای تگزاس دیده میشد و دکور هم با کاکتوسها و خاک و چوب و … فضای یک جاده را به نمایش میگذاشت. با توجه به اینکه ماجرا در یک سفر اتفاق میافتاد و جاده اهمیت ویژهای داشت، دکور بسیار در خدمت انتقال معنا بود. بخصوص اینکه به وقت خرابی ماشین، مرگ هم کنار جاده سراغشان میآمد.
محسن شریفیان به همراه گروه لیان، یکی از جذابترین دکورها را داشتند. طراحی دکور به این صورت بود که ما میتوانستیم نیمی از یک لنج را روی صحنه ببینیم. همهچیز از تور ماهیگیری و بادبانها و طنابها و جعبههای چوبی و … درون این لنج دیده میشد و گروه موسیقی جلوی آن جمع شده بودند اجرا میکردند. نکته قابل توجه اینکه در پشت این لنج، ویدئووال، تصویری از خلیج فارس را نمایش میداد و ترکیب این لنج و آبی دریا موقعیتی جذاب پدید آورده بود. توجه به جزئیات درون این لنج در کنار اجرای این گروه موسیقی، احساسات مخاطبان را بیشتر تحت تاثیر قرار میداد.
در اجرای وحید آقاپور با یک کارگاه بزرگ عروسکسازی روبهرو بودیم. از آنجایی که ماجرای نمایش، به خلق یک عروسک روی صحنه ارتباط داشت، تلاش کرده بودند یک کارگاه عروسکسازی را با تمام لوازم پیش روی مخاطبان بگذارند. در این کارگاه، عروسکهای نیمهکاره، ابر، لوازم نجاری، انواع پارچه، چرخ خیاطی، قوطیهای رنگ و … دیده میشدند. یک میز بزرگ وسط این کارگاه بود که عروسک بیچشمورو روی یک میله وسط آن قرار داشت. شاید به طور کلی این دکور ارتباط مستقیمی با اجرای اثر نداشت اما توانسته بود مکان خلق عروسک را بازسازی کند و از این جهت استفاده از این دکور بسیار ارزشمند بود.
در اجرای سهیل مستجابیان با یک جلسه گروه درمانی به همراه شخصیتهای قصههای دوران کودکی روبهرو بودیم. این اجرا هم طراحی صحنه پرکاری داشت. دیوارهای پشتسر آنها همگی نشانی از خرابی و ریختگی داشتند. یک میز تحریر آهنی قدیمی که کاملا قراضه شده بود پشت سرشان دیده میشد که روی آن پر از پارچ آب و فلاسک بود. همهچیز نشان از فروریختن و نابودی میداد و از یک پنجره بزرگ که درست پشتسرشان بود، تصویر ویدئووال را شاهد بودیم که بقایای یک شهر سوخته را به تصویر میکشید. دکور بسیار جذاب بود و میتوانست نشانی از این داشته باشد که حتی در دنیای قصهها هم دیگر رنگ و جذابیتی به چشم نمیخورد و خرابی حتی به دنیای قصهها هم رسیده است.
اجرای بامداد افشار در چهارمین رقابت «کارناوال» طراحی صحنه سنگینی نداشت و بیشتر عناصر موجود در صحنه، اتمسفر مدنظر کارگردان را ایجاد میکردند. با فضایی کاملا سیاه مواجه بودیم و درون صحنه، یک روبات، یک پیانوی سفید رنگ که عروسک سفیدرنگ زنی با یک پروانه روی سر به آن تکیه داده ، میزی پر از ماکتهای کوچک و یک ویلچر دیده میشد و کنار آن هم گروه موسیقی قرار داشت. بامداد افشار با همین عناصر صحنه و بازی درخشان اصغر پیران توانست تمام احساساتش را منتقل کند. وجود پیانویی که بدون حضور نوازنده، کلاویههایش حرکت میکردند و همچنین ویلچری که بدون هدایت کسی که روی آن نشسته به اینطرف و آنطرف میرفت و میرقصید جذابیت را چند برابر کرده بود. تلفیق موسیقی و حرکات موزون در کنار طراحی صحنه، هم آرامشبخش بود و هم پرمعنا.
«کارناوال» با اجرای رامبد جوان، چهارشنبهها و پنجشنبهها در پلتفرم فیلمنت منتشر میشود.