یک دهه از ازدواجم گذشته بود وقتی نارضایتی را به خواهرم، توری، در مورد اینکه همسرم، پائول، هیچگاه در کارهای خانه کمکم نمیکند اعلام کردم. توری با فک آویزان گفت: «چی؟» «گفتم او اصلا در تمیزکاری خانه کمک نمیکند.» او گفت: «داری با من شوخی میکنی، اون همیشه این کارو میکنه.» اینبار نوبت تعجب من بود: «چی؟»
در حین صحبتهای ما پائول وارد آشپزخانه شد و چیزی را به درون سطل آشغال پرتاب کرد. او اصلا توجهی به ما نکرد و ماشین ظرفشویی را با ظرفهایی که در سینک روی هم انباشته شده بودند و لیوانهای روی میز پر کرد. من و توری در اتاق نشیمن بویدیم اما او را بهخوبی میدیدیم. توری با نگاهی سرزنشآمیز به من خیره شد و با لحنی آرام گفت: «میبینی! پائول دائما مشغول تمیزکاریه.»
من به پائول نگاه میکردم، اما واقعا او را نمیدیدم. پائول واقعا آدم تمیزی بود اما صادقانه بگویم هیچگاه در کارهای خانه و تمیزکاری به من کمک نمیکرد؛ این من بودم که کف خانه، فرشها، پیشخانها، دیوارها، و حمام و دستشویی را تمیز میکردم. نمیخواهم بگویم که این کارها را سر ساعت انجام میدادم، اما اگر کاری در خانه انجام میشد این من بودم که آنها را انجام داده بودم.
مشاهده بیشتر
توری از آن دسته آدمهایی بود که میدانست چه میگوید و حرف حسابنشده نمیزند، به همین دلیل به تحقیقاتم ادامه دادم و پس از دو هفته متوجه شدم که حق با هر دوی ما است: پائول هرگز در تمیزکردن کمکی نمیکرد، اما دائما در حال برداشتن و جابهجاکردن چیزها بود، و من اصلا به این نکته توجه نکرده بودم. این مسئله را فهمیده بودم که وقتی او به مسافرت کاری میرود خانه به هم ریخته میشود و من همیشه پیش از بازگشت او باید خانه را به طور برقآسایی تمیز میکردم، اما در آن موقع فکر میکردم که این مسئله ناشی از خستگی و کسلی من است. بعدها به این نتیجه رسیدم که ایده او از تمیزکردن بسیار محدود است. اگر او پس از شام در آشپزخانه بود، فقط میز را جمع میکرد و ظرفها را در درون ماشین ظرفشویی قرار میداد. هر چیزی را که نیاز بود با دست شسته شود در سینک رها میکرد. او هیچوقت میزها و پیشخانها را دستمال نمیکشید. باید اعتراف کنم که چون او کارها را به طور کامل انجام نمیداد، کارهای او اصلا به چشم من نمیآمد. این من بودم که خانه را جارو میکردم، اما جارو و خاکانداز را جایی رها میکردم و این پائول بود که پس از بازگشت از کار آنها را پیدا میکرد. او آشغالهای روی خاکانداز را به سطل آشغال میانداخت و آنها را سر جای خودشان میگذاشت. یا من خانه را جارو برقی میکشیدم، اما دوشاخه آن را از پریز در نمیآوردم، و پائول بود که این کار را میکرد و جارو برقی را سر جای خودش میگذاشت.
او کسی بود که سیمها را بهدقت جمع میکرد و جارو برقی را در کمد میگذاشت. و این تنها جایی بود که او جارو برقی را لمس میکرد در حالی که برای من حلقهکردن سیمها، قراردادن آنها روی دسته جارو برقی، و گذاشتن آن در کمد کار مشقتباری بود. تایپکردن این کارها هم مرا خسته میکند. برای سالها هر دوی ما عقیده داشتیم که آن یکی واقعا متوجه نیست که «چقدر. من. برای. این. خانواده. زحمت میکشم!» چارهای نبود و گاهی ما این مسائل را با رفتارمان به هم نشان میدادیم. هیچکدام ما قادر نبود که کارهای دیگری را ببیند و حقیقت این بود که هر دوی ما در خانه به اندازه خود سخت کار میکردیم.
امروز ما در کنار هم در خانه کار میکنیم و کارهای خانه بهنرمی انجام میشوند و به فرزندانمان یاد میدهیم که چگونه در کنار هم کار کنند، که این امر خود موضوع مطلبی دیگری است. اگر شما این مطلب را میخوانید احتمالا با چنین مشکلی برخورد کردهاید. در ادامه به چند پیشنهاد کوتاه اشاره میشود که به شما کمک میکند تا در کنار همسر خود کار کنید:
1. با قدرانی شروع کنید. اگر در کارهای خانه عدم تعادلی وجود دارد- واقعی یا خیالی- احتمالا یکی از طرفین آزرده خاطر میشود. اگر شما طرفی هستید که به نظر میرسد تمامی کارهای خانه را انجام میدهید، اکنون زمان آن است که کمی فکر کنید. به مدت یک یا دو هفته به کارهای همسر خود توجه کنید و سعی کنید بفهمید که قبلا به چه چیزهایی دقت نکرده بودید. قدرانیکردن از کارهای یکدیگر و توجهکردن به کارهای مثبت دیگر خیلی راحتتر از کشمکش و دعوا است.
2. واژه «و» را جایگزین واژه «اما» کنید. فکر کنید در کنار همسرتان نشستهاید و میخواهید با او صحبت کنید؛ قلب شما پر از عشق و قدرانی است و تمام وسایل همسرتان در گوشهای از خانه رها شده است. تصمیم میگیرید با جملات مثبت آغاز کنید که واقعا آنها را احساس میکنید: «تو یک انسان فوقالعاده و یک همسر دوستداشتنی هستی … (تمام چیزهای مثبتی که در مورد همسرتان وجود دارد به او میگویید)، «اما» این خیلی وحشتناکه که فقط من در این خانه کار میکنم. وقتی از کلمه «اما» استفاده میکنیم تمام اثرات حرفهایی که قبل از آن زدهاید را خنثی میکنید و یا کاهش میدهید. بهتر است بگویید «و» و یا حداقل نقطهای در پایان جمله خود بگذارید و به سراغ جمله بعدی بروید.
3. مسئولیتپذیر باشید و به خاطر کارهای نادرستی که پیش از آن انجام دادهاید طلب بخشش کنید. تا حالا شده مشغول تمیزکردن خانه باشید و خونتان جوش آمده و عصبانی باشید؟ قطعا حق دارید که عصبانی باشید اما به چه قیمتی؟ احتمالا خسته و درمانده شدهاید، اما چرا تغییری در رفتار خود ایجاد نمیکنید؟ میدانم که مهربانبودن خیلی سخت است وقتی طرف شما با شما اینگونه رفتار نمیکند، اما اگر همیشه مهربان باشید تغییرات فراوانی در همسر شما ایجاد میشود.
4. درخواست کنید. این کار همان کاری است که فرزندانم را هنگام درخواست چیزی از کسی به انجام آن عادت دادهام: «میشه لطفا…؟» خیلی ساده به نظر میرسد اما توجه کنید. فکر میکنید چند وقت یک بار مودبانه از طرف مقابل خود درخواست کمک کردهاید؟ چند روز به حرفهای خود توجه کنید. احتمالا خود را در این حالت مییابید: «میخوای… ؟» جای خالی را به کارهای مختلف پر کنید: میخوای ماشین ظرفشویی رو خالی کنی؟ میخوای لباسهارو بشوری؟ میخوای اتاق نشیمن رو تمیز کنی یا تختخواب رو آماده کنی؟ پاسخ این سوالها «نه» است. انجام چنین رفتارهایی هیچ وقت حس مهربانی و همکاری را در خانه به وجود نمیاورد.
خانمها، روی سخنم با شماست. میتوانیم به عقب برگردیم و کارهای اشتباهمان را بهدقت جستجو کنیم اما چه کسی وقت چنین کاری را دارد؟ بیایید سعی کنیم کمی در حرفزدن و بیان جملات خود دقت کنیم و از بهکاربردن حرفهای غیرمحترمانه یا نارحتکننده دوری کنیم. من از همین الان این کار را میکنم.
5. اگر همسر شما دوست دارد در کارها به شما کمک کند به دنبال راههای جدیدی برای انجام این کار باشید. ممکن است فردی منظم باشید و همه کارهای خانه را بهدقت و از روی مهارت انجام دهید. اما برای اینکه راههای جدید را امتحان کنید باید به چیزهای جدید نیز عادت کنید.
آیا تجربه موفقی در این زمینه دارید؟ لطفا آن را با ما در بخش کامنتها در میان بگذارید.