Chidaneh.com placeholder image

طراحی صحنه فیلم «نفس»؛ در این خانه‌های روستایی زندگی در حرکت است

قصه‌نویسان سینمای ایران علاقه عمیقی به لوکیشن‌های محلی و روستایی دارند، انگار که این دست صحنه‌های سنتی و قدیمی اصالت را با خود به همراه می‌آورند و نشان از فرهنگ قدیمی ایرانی دارند. شاید بیننده با دیدن سیر تکامل تکنولوژی و پیشرفت دکوراسیون را با دیدن طراحی صحنه فیلم‌های روستایی و مقایسه آن با دکوراسیون‌های امروزی به هیجان بیاید. صحنه‌آرایی فیلم‌های قدیمی همیشه به عنوان یک چالش در سینما مطرح بوده است و طراح صحنه باید مطالعه و تسلط خوبی از سطح زندگی مردم در دهه‌های پیشین داشته باشد. فیلم «نفس» ساخته نرگس آبیار یکی از این مدل فیلم‌هاست که توانسته است حس گرم و صمیمانه روستا را با خود به سالن‌های سینما بیاورد. در این مقاله صحنه‌پردازی فیلم «نفس» را برای شما مخاطبان عزیز چیدانه شرح می‌دهیم. با ما همراه باشید.

درباره فیلم «نفس» …

«نفس» فیلمی ایرانی به کارگردانی نرگس آبیار و تهیه‌کنندگی محمدحسین قاسمی و ابوذر پورمحمدی و محصول سال 1394 است. این فیلم سه جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن (پانته‌آ پناهی‌ها)، بهترین بازیگر نقش مکمل زن (شبنم مقدمی) و بهترین فیلم در بخش نگاه ملی را از آن خود کرده است. گریم‌های متفاوت و چشمگیر بازیگران این فیلم مورد توجه مخاطبان بسیاری قرار گرفته است. 

سرویس خواب بالسا
فیلم نت

خلاصه فیلم «نفس»

کلیت داستان درباره دغدغه‌های کودکی به نام «بهار» است، کودکی که در دهه 50 خورشیدی نفس می‌کشد و بسیار کمال‌گرا و بااستعداد است. بهار به همراه پدر، برادر و مادربزرگ خود در روستایی واقع در اطراف یزد و به دور از هیاهوی شهر زندگی را می‌گذراند، بسیار کتابخوان و فرهنگی است و با شخصیت‌های کتاب‌های خود همذات‌پنداری می‌کند. این فیلم گوشه‌ای از تاریخ معاصر را درمی‌نوردد و با وجود پایان تلخ و غم‌انگیزش توانسته است نظر مخاطبان بسیاری را به خود جلب کند.

 

عوامل فیلم «نفس»

کارگردان

  • نرگس آبیار

نویسنده

  • نرگس آبیار

تهیه‌کننده

  • محمدحسین قاسمی – ابوذر پورمحمدی

بازیگران

  • پانته‌آ پناهی‌ها
  • مهران احمدی
  • شبنم مقدمی
  • جمشید هاشم‌پور
  • ساره نورموسوی
  • گلاره عباسی
  • ساقی زینتی
  • سیامک صفری
  • محمدرضا شیرخانلو

 

خانه غفور (مهران احمدی)

در همان ابتدای فیلم و در شروع تیتراژ، زمانی که صدای کودک بازیگر در پس‌زمینه در حال پخش است بیننده متوجه می‌شود که با یک خانواده فقیر در روستایی دورافتاده طرف است. در سکانس اول خانه‌ای را می‌بینیم که مورد انتظار مخاطب است، خانه‌ای آجری، روستایی و بسیار قدیمی که نمای فرسوده و کهنه آن نیز تعریفی ندارد. این خانه نمونه کاملی از یک خانه روستایی است که خانم خانه سعی کرده است با لوازم قدیمی و نسبتا مستعمل آن را بیاراید. فرش‌های لچک و ترنج کف خانه، کمد چوبی گوشه اتاق، رختخواب‌های تلنبارشده و تابلوی کوچک وان‌یکاد روی دیوار یک خانه سنتی را به بیننده معرفی می‌کند. این خانه چراغ ندارد، لامپ ندارد و خانه روشنایی نسبی‌اش را مدیون چند فانوس قدیمی است که شبها کمی فضا را از تاریکی درمی‌آورد.

قصه فیلم متعلق به دهه 50 است، زمانی که تلویزیون تازه وارد خانه‌ها شده بود و میهمان خانه غفور نیز تلویزیون زردرنگ و سیاه و سفید کوچکی است که کودکان این خانه را حسابی به هیجان می‌آورد و شاید این قاب، خاطره‌های به یاد ماندنی خانه مادربزرگ‌هایمان را در اندیشه‌مان زنده کند.

خانه غدیر (سیامک صفری)

خانه غدیر یک خانه شهری‌نماست، اهالی این خانه برخلاف اکثر مردم دهه 50 آپارات دارند، امکانات دارند و زمانی که بیننده تم کلی خانه را تماشا می‌کند حس کهنه بودن به او دست نمی‌دهد. دیوارها دیگر رنگ و رو رفته و پوسیده نیستند و فضاهای خانه با درب‌های چوبی از یکدیگر جدا شده‌اند. دور تا دور اتاق نشیمن پشتی قرار داده شده و طراح صحنه سعی کرده است با جاسازی اکسسوری‌های کوچک و بی‌اهمیت فضا را به خانه شبیه کند، جایی که خانم و آقای خانه دل خوشی از همدیگر ندارند و چیدمان خالی خانه هم این سرما را به مخاطب القا می‌کند.

خانه ببری‌خان! (جمشید هاشم‌پور)

این خانه متعلق به یکی از پولدارهای روستاست. مطمئنا تعجب می‌کنید اگر در دهه 50 خورشیدی و در خانه‌ای که در یک روستای دورافتاده واقع شده است مبلمان سلطنتی ببینید! اما طراح صحنه سعی کرده است این خانه را تا جایی که می‌تواند با وسایل لوکس شلوغ کند، وسایلی که شاید به تنهایی شیک و لاکچری به نظر برسند اما در مجموع دکوراسیونی آشفته و به هم ریخته را خلق کرده‌اند و بیشتر از این که زیبایی‌بخش و دلپذیر باشند، چشم مخاطب را آزار می‌دهند.

فضاهای خانه با پرده‌های پلیسه براق از یکدیگر جدا شده‌اند. مبلمان سلطنتی تمام تلاشش را کرده است تا خانه را اشرافی و مجلل نشان بدهد، آباژور ایستاده گوشه اتاق نشیمن که آن روزها استفاده از آن مد نبوده است، تلویزیون کمدی چوبی که در هر خانه‌ای پیدا نمی‌شد و حضور اکسسوری‌های خشن مانند دیوارکوب بزرگ سرخپوستی، مجسمه حیوانات و تکه‌های بزرگ پوست ببر که روی مبل‌ها پهن شده‌اند همگی روحیه تندخو و زمخت صاحب این خانه را فریاد می‌زنند. به طور کلی طراح صحنه سعی کرده است دکوراسیون را طوری بچیند که هم اعیانی بنظر بیاید و هم نشانگر روحیه گردنکش و ناملایم صاحب آن باشد.

شاید یکی از ایرادات صحنه‌پردازی فیلم «نفس» محدود بودن فیلمبرداری آن است. فیلمبردار اجازه نمی‌دهد در داخل خانه‌های فیلم سری بچرخانیم و به المان‌های موجود نگاهی گذرا بیندازیم و چشمان مخاطب به یکسری لوکیشن خاص محدود می‌شود. با اینهمه می‌توان ادعا کرد که در طول تماشای فیلم فضای روستا را به خوبی حس می‌کنیم و برای ساعاتی هم که شده از شلوغی و ازدحام شهر کمی دور می‌شویم.

مطالب پیشنهادی چیدانه به شما:

نویسنده: مهشید بختیاری| عضو تحریریه چیدانه


دیدگاه کاربران

ثبت دیدگاه