شکستن یک نگاه ممنوعه به «ملاقات خصوصی» در فیلم ایرانی

شکستن یک نگاه ممنوعه به «ملاقات خصوصی» در فیلم ایرانی

به قلم: مهشید بختیاری

در دنیای سینما به تصویر کشیدن برخی اتفاقات مرسوم نیست و به نوعی یک تابو به شمار می‌آید. طراحی کردن صحنه‌هایی که خیلی هم برای مخاطب ملموس نیستند و پیش از این کمتر فیلمسازی به جزئیات آن پرداخته است کمی دشوار به نظر می‌آید. این چیزی است که در فیلم «ملاقات خصوصی»، تازه‌ترین اثر امید شمس رخ داده است. فیلمی که در ژانر درام-عاشقانه ساخته شده و فضای متفاوتی را از دنیای آدم‌هایی به تصویر می‌کشد که برخی از آن‌ها در یک زندان واقعی و برخی دیگر در زندان درونی  خود به بند کشیده شده‌اند. با ما باشید تا درباره جزئیات صحنه این فیلم بیشتر بخوانیم.

خلاصه فیلم «ملاقات خصوصی»

پروانه دختری است که پدرش به زندان افتاده و برادرش ایمان که زمانی در مردان آهنین جولان می‌داده حالا یک بدهکار فراری است. او در عطاری پدرش کار می‌کند و با پدرش در زندان به‌طور مخفیانه در ارتباط است. این ارتباط مخفیانه از طریق گوشی یکی از هم‌بندان پدرش یعنی شخصی به اسم فرهاد صورت می‌گیرد. فرهاد و پروانه گهگاه بخاطر برخی مسائل بایکدیگر حرف‌های کوتاهی می‌زنند و در نهایت فرهاد عاشق پروانه می‌شود و از او می‌خواهد که به ملاقاتش بیاید و زندگی این دو نفر به یکدیگر گره می‌خورد.

چوب و هنر

عوامل فیلم «ملاقات خصوصی»

  • نویسنده و کارگردان: امید شمس
  • طراح صحنه: امیرحسین قدسی
  • بازیگران: پریناز ایزدیار، هوتن شکیبا، رویا تیموریان، ریما رامین‌فر، نادر فلاح

باز هم یک زندگی جنوب شهری …

معمولا اغلب فیلم‌های که در با رابطه با معضلات اجتماعی ساخته می‌شود در محله‌های حاشیه شهر فیلمبرداری می‌شود. مردمانی که با مشکلات روزمره درگیری بیشتری دارند و دچار چالش‌های عمیق‌تری هستند در چنین فضاهایی زندگی می‌کنند. امید شمس نیز لوکیشن خود را جایی انتخاب کرده که مرز بین عشق و خشونت است. خانه پروانه در انتهای کوچه پس کوچه‌هایی واقع شده که مرکز خلاف و بزهکاری و زشتی است، اما در سمت دیگر خانه دشتی سرسبز و پر از گل قرار دارد که محل قرارهای عاشقانه پروانه و فرهاد است. انتخاب هوشمندانه این لوکیشن توانسته است تا حد زیادی به شخصیت‌پردازی داستان کمک کند.

پریناز ایزدیار مانند بسیاری از آثار دیگرش در این فیلم نیز با همان گریم معصومانه، کاراکتری دلسوز وشفابخش دارد. او روی لبه تیغی ایستاده که مانند یک مرز بین دنیای خشن و سیاه جرم و جنایت و جهان لطیف و دخترانه خودش وجود دارد.

پروانه به عنوان یک شخصیت مهربان پا به هرکجا که می‌گذارد به آن فضا زندگی می‌بخشد. درست است که خانه او در محله‌ای ضعیف در حاشیه شهر واقع شده اما پروانه به همان فضای کوچک و خفه‌کننده نیز روح بخشیده است. تیم طراح صحنه اتاق پروانه را به گونه‌ای تزئین کرده‌اند که گویی یک بهشت کوچک در دل یک جهنم خوف‌انگیز قرار دارد. او در عطاری پدرش کار می‌کند و به فروش داروهای گیاهی می‌پردازد. به همین دلیل با گل و گیاهان آشنایی زیادی دارد و تابلوهای روی دیوار اتاق و گلخانه نقلی روی بام نیز همین گواهی را می‌دهند.

در چند سکانس نماهای محتلفی از خانه را می‌بینیم. مثلا آشپزخانه با کابینت‌های رنگ و رو رفته، دیوارهای پوسیده و وسایل قدیمی جایگاه مالی این خانواده را فریاد می‌زنند و ظاهر نازیبایی را ایجاد کرده‌اند. اما باز هم پروانه به داد این صحنه می‌رسد و با قرار دادن گلدان‌های زیبای پشت پنجره شور و امید را به داخل خانه دعوت می‌کند.

نقش پررنگ نورپردازی در طراحی صحنه

شاید به نظر نیاید اما تنظیم نور صحنه و استفاده از رنگ‌های درست با شدت مناسب در دکوراسیون می‌تواند احساسات مختلفی را به بیننده القا کند. بعنوان مثال وقتی به فضای عطاری پروانه می‌رویم فضایی تاریک را می‌بینیم که نور نئونی قرمز رنگ به داخل آن منعکس می‌شود و دلهره‌ای ناشناخته را به جان مخاطب می‌اندازد. گویی قرار است در این مکان اتفاقات ناگواری رخ بدهد که هنوز از آن‌ها خبر نداریم. شاید پروانه در مصیبتی دردناک گرفتار خواهد شد و کارگردان می‌خواهد ما را برای اتفاقات بعدی داستان آماده کند.

در جایی دیگر وقتی دوربین خانه پروانه را از نمای دور می‌گیرد چیزی جز بک چهاردیواری فقیرانه به سبک خانه‌های جنوب شهری نمی‌بینیم. اما وقتی در جزئیات صحنه دقیق می‌شویم ظرافت‌ها و زیبایی‌های بیشتری به چشممان می‌آید. دور تا دور پشت بام خانه با گلدان‌های کوچک و بزرگ گل‌آرایی شده و استفاده از نورهای سفید، زرد و آبی تنوع بصری جالبی را به دکور بخشیده است. گویی که این در و دیوارها از دور فریاد می‌زنند که در این مکان یک دختر خوش‌ذوق، الهام‌بخش و باسلیقه زندگی می‌کند.

خانه فرهاد

در چند سکانس محدود به خانه فرهاد و مادرش سر می‌زنیم که به نسبت خانه و زندگی پروانه وضعیت بهتری دارد. اتاق فرهاد مرتب، آراسته و پر از المان‌هایی که است که نشان از شخصیت او دارند. فرهاد مدرس زبان است و کتابخانه بزرگ او شغلش را به بیننده معرفی می‌کند. وجود قاب عکس‌های متعدد در گوشه و کنار دکوراسیون اتاق خواب فرهاد به مخاطب یادآوری می‌کند که او ارزش زیادی برای مفهوم خانواده قائل است، به گونه‌ای که این رویکرد اخلاقی را در پایان‌بندی فیلم نیز می‌توانیم مشاهده کنیم.

اتاق ملاقات خصوصی

و اما شکستن یک نگاه ممنوعه به اتاق ملاقات خصوصی! وجود چنین اتاقی در دل فضای سنگین زندان احتمالا برای یک زوج مانند فرهاد و پروانه غنیمت به شمار می‌آید. اما واقعیت این است که این اتاق چیزی جز یک فضای سرد و بی‌روح نیست، و چیزی که باعث شده است تا من و شمای بیننده از چنین اتاقی حس گرما و صمیمیت بگیریم وجود «پروانه» و عشق آتشین او به فرهاد است. او به محض ورودش، با لذت فضای اتاق را همانطور که دوست دارد می‌چیند. قاب عکس عروسی را روی طاقچه می‌گذارد، گلدان کوچکی را پشت پنجره قرار می‌دهد، روتختی تمیز و زیبایی پهن می‌کند و با آشپزخانه کوچکی که در اختیار دارد کاری می‌کند که از این اتاق تنگ و خشن بوی غذای گرم، بوی عشق و بوی زندگی بلند شود. پروانه خوب بلد است زشتی‌ها را به زیبایی بدل کند، کاری که در خانه پدری‌اش به خوبی تمرین کرده است.

دشت زیبا و دشت زشت!

نوع فیلمبرداری و رنگ‌بندی فضا در شیوه قصه‌گویی بسیار مهم است. سکانس‌هایی از طبیعت که تقریبا تا انتهای فیلم می‌بینیم یک دشت بزرگ، پرگل و خوش آب و رنگ است و پروانه وقتی که آزاد است برای فرهادی که در حبس به سر می‌برد از زیبایی این دشت تعریف زیادی می‌کند. اما وقتی فرهاد آزاد می‌شود و به چمنزار پروانه سر می‌زند دیگر خبری از آن همه خرمی و طراوت نیست. این دشت بدون پروانه زیبا نیست، این آزادی بدون پروانه زشت است و مزرعه گل‌ها در غیاب پروانه به خشکزاری بدل شده است. در کنار هم قرار دادن دو تصویر از دشت، وقتی پروانه در آن حضور دارد و زمانی که دخترک در بند است تفاوت ظاهری که تیم طراح صحنه ایجاد کرده‌اند را به خوبی برای مخاطب ملموس می‌کند. دلسردی و سردرگمی یاس‌آوری که دنیای فرهاد را احاطه کرده در لحظات آزادی به خوبی با زبان تصویر بیان شده‌ند.

فکر می‌کنید چه آیتم‌های جذاب دیگری در طراحی صحنه و دکوراسیون فیلم «ملاقات خصوصی» وجود دارد که از چشم ما پنهان مانده است؟ نظرات خود را برایمان بنویسید.

واتس‌اپ تلگرام

دیدگاه کاربران

ثبت دیدگاه