خانه مادربزرگها همیشه بوی امنیت و آرامش میداد؛ همان خانههایی با فرشهای قرمزِ همیشه پهن، پشتیهای قرمزی که تکیهگاه تمام بعدازظهرهای تنبلی ما بود و درِ چوبی قدیمی که با هر جیر جیرش یک خاطره زنده میشد. تهِ حیاط، حمام و دستشویی با سنگهای آبی بود که انگار سردیشان هم گرم خاطرهها بود. همهچیز ساده بود اما پر از عشق؛ از چای قندپهلو تا صدای قلقل سماور. این خانهها فقط یک مکان نبودند، قسمتی از هویت ما بودند؛ جایی که هنوز هم با یادش لبخند روی لبهایمان مینشیند.
نوشته؛همسایه ی مهربونی داشتیم. خوب یادم میاد اون زمانا عروسی هارو تو خونه می گرفتن و کوچیک و بزرگ دعوت بودن، همون زمانایی که همسایه از حال همسایه باخبر بود و همه مث یه خانواده بودن، عصرهای تابستون با ذوق حیاط رو آب و جارو می کردن و فرش پهن می شد، دور هم میشستن و سبزی پاک می کردن…
کاش هیچ وقت خونه ها آپارتمانی نمی شد تا بچه هامونم مث ما این خاطرات رو تجربه می کردن
این خانه، درست مثل خانههای مادربزرگهای ایرانی، پر از خاطره و گرماست.
خانهی مادربزرگ شما هنوز هم پابرجاست؟
منبع: bathroom.ir