این خانهی قدیمی با سرستونهای اصیل و معماری اصیل قجری، روزگاری جایی برای نفس کشیدن خاطرات بود. وقتی درب آن را باز میکردی، حیاطی پر از درختان توت و نور آفتاب، دل را گرم میکرد و حس زندگی در هر گوشهی خانه موج میزد. آجرهایش زنده بودند؛ نفس میکشیدند و دودهی زمان هنوز نتوانسته بود روح آنها را خفه کند.
اما امروز، درب این خانه را گل گرفته است؛ سکوت سنگینی که از فراموشی خبر میدهد. مانند بسیاری از خانههای تاریخی که رفتهرفته خاموش شدهاند و قصهها و خاطراتشان در سایهها مدفون شده است. هر ترک و هر لایه گل، نشانی است از گذر زمان و بیتوجهی، و هر بیننده را به یاد میآورد که تاریخ، اگر محافظت نشود، خاموش میشود.
این خانه، هنوز هم حرفهایی برای گفتن دارد، اما آیا کسی هست که بشنود؟