اگر دنبالکننده سریالهای شبکه خانگی باشید حتما متوجه شدهاید که در بسیاری از این آثار کارگردان واضحا تلاش میکند که یک سریال لاکچری و پرزرق و برق بسازد و با سکانسهای و یک طراحی صحنه لوکس و بالاشهری چشم مخاطب را پر کند و از این طریق او را پای سریالش بنشاند. البته با موج اعتراضاتی که به این دست سریالها وارد شد کارگردانهای دیگر سعی کردند کمی هم روی بخش محتوا و کیفیت تمرکز کنند و صرفا یک اثر خوشگل و توخالی به بیننده تحویل ندهند! به همین دلیل است که بازار سریالهای شبکه خانگی این روزها بیش از پیش داغ شده و هرچقدر هم که اهل فیلم و سریال نباشید مسلما یکی دو تا از این کارها را حتی به شکل گذرا تماشا کردهاید. در این هفته از فیلم دکور چیدانه به سراغ یکی از آثار پر سر و صدای برادران کیایی رفتهایم تا عملکرد تیم طراحی صحنه آن را به همراه هم بررسی کنیم. در ادامه با نقد معمارانه سریال پرمخاطب «بیگناه» با ما همراه باشید.
دنیای سریالسازی امروز بخصوص در چارچوب شبکه خانگی بسیار پررونق شده و برای علاقمندان به فیلم و سریال گزینهها و انتخابها بسیار فراوانند، بنابراین در این بازار داغ و پر سر و صدا آن چیزی که میتواند یک سریال را از آثار دیگر متمایز نشان بدهد حرفهای بودن و دلبری کردن از مخاطب است. داستان باید به دل بیننده بنشیند، ذهن او را درگیر کند و مخاطب را اپیزود به اپیزود به دنبال خود بکشاند. در سریالهای اخیر ایرانی آثاری همچون «یاغی»، «میخواهم زنده بمانم» و «همگناه» نمونههای خوبی در تایید این کلام هستند. اما در سریال «بیگناه» که ممکن است به دلیل شباهت آن به «همگناه» تصور کنید که این دو اشتراکات ساختاری و داستانی زیادی دارند (که البته اشتباه هم نمیکنید!) برادران کیایی نامهای سنگینی را گرد هم آورده و گروه پرستارهای را به کارگردان تحویل دادهاند. مهران احمدی که پس از ساخت دو فیلم بلند سینمایی حالا تصمیم گرفته است طعم سریالسازی را هم بچشد، مانند رهبر یک ارکستر تلاش میکند که از این تکنوازهای کاربلد قطعه جالب و گوشنوازی بسازد. هرچند سریال او در ابتدای کار تنها گلوله بزرگی از معماهای تودرتو و پیچیده بود اما به تدریج معماها حل شده و رازها فاش شدند تا تماشاگر با دید بازتری به دنبال کردن خط داستانی فیلم بپردازد.
مردی به نام بهمن سالها پیش به اجبار به خارج از ایران مهاجرت کرده و حال برای کشف دلیل مهاجرت اجباری خود پس از 25 سال به ایران برگشته است. او در جستجوی عشق جوانی راههای پرپیچ و خمی را طی میکند و طی ماجراهایی به تدریج به جواب سوالاتش میرسد.
کارگردان
مشاهده بیشتر
نویسنده
طراح صحنه و لباس
بازیگران
استاد فرشباف که در سریال به او لقب شاعر فرش دادهاند یکی از استادان فرش و فرشبافی است و علاوه بر آن از اهالی شعر و هنر نیز به شمار میرود. استاد با همسرش ابریشم زندگی میکند و محل زندگی این دو در دو لوکیشن فیلمبرداری شده است. داستان سریال در دو مقطع زمانی دنبال میشود و در هر دو مقطع صحنهپردازی خانه رشید و ابریشم به زیبایی انجام شده است. در دهه 50 خانه استاد فرشباف را میبینیم که با دکوراسیونی سنتی و ایرانی چیده شده و شکل و شمایل خانههای باصفای قدیمی تهران را حفظ کرده است. خانههایی که شاید شناسنامه تهران بودند و در آجر به آجرشان میتوان ردی از روزهای گذشته تهران را دید اما کمکم دارند جایشان را به آپارتمانها و برجهای مدرن و امروزی میدهند و به تاریخ میپیوندند یا تبدیل به کافه و رستوران شدهاند تا دقایقی بتوانند شما را به حال و هوای خاطرهانگیز گذشته پرتاب کنند. خانه قدیمی رشید فرشباف یکی از همین خانههای دلانگیز قدیمی است با همان حس و حال شیرین و معماری زیبا و ایرانی.
در خانه قدیمی استاد فرشباف روح زندگی جاری است. طراح صحنه سعی کرده است با قرار دادن گلدانهای شمعدانی در جای جای حیاط، تختی سنتی که با قالی اصیل ایرانی مفروش شده و لوازم عتیقه و قدیمی که امروز فقط میتوانید آنها را در سمساریها و کهنهفروشیها پیدا کنید ظاهری ایرانی و نوستالژیک به فضای خانه ببخشد. قرار دادن تابلوهایی از شاعران ایرانی مانند سهراب سپهری و مهدی اخوان ثالث بر روی دیوارهای خانه هنرمندی و هنردوستی این خانواده را به بیننده القا میکند. عشق فروغ و بهمن در قلب همین خانه قدیمی شکل میگیرد.
وقتی فیلم به زمان حال برمیگردد باز هم این خانه با تمام زیباییهایش لابلای زندگی لوکس و مدرن اعضای این خانواده گم نمیشود و باز هم با زیباییهای بینظیرش خودنمایی میکند. رشید این خانه را به ناهید (رویا تیموریان) فروخته و ناهید نیز برای فیلمبرداری یک گروه سینمایی آن را اجاره داده است. فیلم کنایه ظریفی به استفاده ابزاری از این تیپ عمارتها زده است که امروزه هرکدام از آنها را در هیئت متفاوتی میبینیم، یکی تبدیل به کافه شده، یکی رستوران، دیگری موزه و یک خانه هم مانند عمارت استاد فرشباف به لوکیشن فیلمهای سینمایی تبدیل شده است. با یک نگاه میبینیم که ناهید تلاش کرده است ظاهر باشکوه و خوش رنگ و لعاب خانه را حفظ کند. او از وسایل کهنه و عتیقه برای دکور کردن فضای داخلی استفاده کرده و تابلوهای سنتی، آینه و شمعدانها، پردههای والاندار قدیمی و اسباب و اثاثیه نوستالژیک هنوز سر جایشان هستند و فضای گرم و پرحرارتی را ایجاد کردهاند.
رشید و ابریشم از خانه قدیمی خود به مکانی جدید نقل مکان میکنند. آنها در خانه جدیدشان بنا بر شرایط زمانی کمی به سمت مدرنیته متمایل شدهاند هرچند المانهایی که خانه را به یک خانه اصیل ایرانی تبدیل میکردند هنوز هم پابرجا هستند. در این خانه جزئیات حرف اول را میزند. برای آن که به روحیات و خلق و خوی این زوج قدیمی پی ببرید بایستی به دیتیلها توجه کنید. مثلا تابلوفرشها و قابهایی که روی دیوارهای خانه نصب شدهاند همگی طرحهایی از نقوش باشکوه فرشهای نفیس ایرانی هستند که نشان از شغل خانوادگی رشید و همسرش دارد. لوسترهای کریستال، شمعدانیها و مجسمههایی که در گوشه گوشه دکوراسیون خانه میبینیم ما را به یاد خانه قدیمی مادربزرگهایمان میاندازد و طراح صحنه میخواهد به مخاطب بگوید که رشید و ابریشم هنوز هم همان آدمهای سنتی سی سال پیش هستند.
هرچند در منزل استاد و همسرش شاهد المانهای سنتی و ایرانی هستیم اما دختران این خانواده یعنی فروغ و پروین در فضایی امروزیتر از خانه پدری خود زندگی میکنند. فروغ اهل هنر است، کتاب مینویسد و روحیات ظریف و هنرمندانه او در چیدمان منزلش نیز پیداست. دکوراسیون تلفیقی خانه فروغ به ما میگوید که در این خانه زنی عاشق و اهل شعر زندگی میکند که در طراحی خانه به سلیقه دختر جوان و مدرنپسندش نیز احترام گذاشته است.
برخلاف خانه فروغ، خانه پروین دکوری سراسر مدرن و امروزی دارد. پروین عاشق زرق و برق است و خانه شلوغ و پروسیلهاش خبر از آشفتگی درونی تک تک اعضای خانواده میدهد. در این خانه خبری از آرامش نیست و اعضای خانواده دائما با یکدیگر دچار اختلاف و کشمکش هستند. استفاده از رنگهای تیره مشکی و قهوهای در دیزاین خانه پروین فضای سنگینی را ایجاد کرده و با توجه به حضور یک دختر و پسر جوان در این خانه هیچ نشانهای از رنگهای شاد و شور و حرارت جوانانه در این دکوراسیون وجود ندارد. تشخیص این که این خانه به سبک و سلیقه شخصی پروین چیده شده کار سختی نیست و اگر در جریان داستان سریال هم باشید این کنترلگری و خودمحوری را در خلقیات پروین نیز خواهید دید.
در تمام لوکیشنهای متنوعی که در فیلم «بیگناه» میبینیم خانه استاد فرهنگ (با بازی آتیلا پسیانی) حال و هوای دیگری دارد. این دکوراسیون جالب و ساختارشکنانه خانه یکی از استادان معروف طراح فرش است که منزلش را نیز به شکل هنرمندانهای دیزاین کرده است. فضای داخلی منزل فرهنگ به شکل آجری طراحی شده و شاهد یک معماری جسورانه در چاردیواری این خانه هستیم. ترکیب جالبی از چوب و آجر به همراه المانهای ظریف هنری میخواهد به مخاطب بگوید که ذهن یک هنرمند در چنین فضای اصیل و سنتی پروارتر میشود تا در برجهای مدرن و لاکچری بالای شهر.
به اعتقاد نگارنده استفاده از چنین دکورهایی در فیلمهای ایرانی نه تنها شخصیت و هویت متفاوتی به فضا میبخشد بلکه آن اثر را از سیل فیلمهای لوکس و سطحی و بیاحساس شبکه نمایش خانگی که گویی بیانگر دنیای دیگری هستند متمایز خواهد کرد، دنیایی که انگار ما در آن زندگی نمیکنیم، با حفظ احترام به تمامی مدرنپسندان، بخش بزرگی از تاریخ و اصالت معماری ما ایرانیها، با دیزاینهای اصیل و باشکوه اینچنینی تعریف میشود و این مساله بایستی در سینمای ایران پررنگتر از پیش جلوه کند.
همچنین در چیدانه بخوانید: