Chidaneh.com placeholder image

بازسازی مقرون به صرفه خانه پدری سیامک !

فضاهای مسکونی:سیامک جمشیدی‌زاده، طراح گرافیست و نقاش سر و کارش با بوم و رنگ روغن است و برای نان خوردن هم با کامپیوتر کار مجلات و نشریه‌های دیگر را راه‌ می‌اندازد. او همیشه دنبال جایی بود که غیر از کار کردن، بتواند در آنجا آرامش داشته باشد. روی کارش متمرکز بماند و البته جایی که بتواند همزمان به عنوان آتلیه و نمایشگاه هنری از آن استفاده کند. «همیشه با خودم فکر می‌کردم چقدر خوب می‌شد اگر هنرمندان می‌توانستند آثار هنری‌شان را در محل زندگی‌شان به نمایش بگذارند. این‌طوری همه‌چیز بهتر می‌شود چون آدم با محیط زندگی هنرمند آشنا می‌شود و خط فکری‌اش را می‌خواند.» همین موضوع بود که کنجکاوی ما را برانگیخت تا به گوشه کنار خانه اش سری بزنیم با چیدانه همراه باشید. 

سرویس خواب بالسا

خانه سیامک، یک ساختمان قدیمی ۶۵ ساله در خیابان ویلای تهران است. حیاطی دارد به بزرگی داشتن چند درخت کاج، آلو، آلبالو و ردیف‌هایی پرشمشاد، ایوانی با ستون‌های ایستاده و کاشیکاری‌های قدیمی و آجرهایی که وقتی در بعدازظهرهای تفتیده تهران، نم می‌خورند، بوی‌شان دنیایی را مجنون می‌کند.

سرویس خواب بالسا

خودش می‌گوید که ساختن خانه سه ماه طول کشید اما عمر این سه ماه، ٢٠ سال است. «20سال بود که در رویاهایم به یک جایی فکر می‌کردم که هم دفتر کارم باشد، هم محل زندگی‌ام و هم جایی که بتوانم نقاشی‌هایم را در آنجا به نمایش بگذارم. 20سال همه‌جا را می‌گشتم تا اینکه تازه پنج سال پیش فهمیدم تمام این مدت، رویایم در خانه خودم بوده ‌است؛ در خانه‌ای که پدر برای‌مان به یادگار گذاشته بود.»

در تمام این سال‌ها و در همه آن سه ماهی که خانه پدری به یک Home office یا اتاق کار خانگی تبدیل شد، کمتر کسی به کار او اهمیت می‌داد. «همه دنبال راه‌حل‌های ساندویچی بودند. می‌گفتند در عرض چند ساعت می‌توانی برای خانه‌ات نرده بزنی ولی نرده‌کشی برای من چندین ماه طول کشید چون دنبال حفظ اصالت خانه بودم؛ نه اینکه بخواهم صرفا یک چیز زیبا بسازم. کار من ساخت موزه نیست. دنبال تعریف و تمجید دیگران هم نبوده‌ام. فقط می‌خواستم جایی را بسازم که بتوانم در آن راحت زندگی‌ کنم.»

محلی که الان آتلیه و دفتر کارم شده، قبلا ‌مهمانخانه و اتاق خواب بود. همیشه اینجا را دوست داشتم حتی آن وقت‌ها که دانشجو بودم، در مواقعی که ‌مهمان زیاد نداشتیم و هوای خانه سردتر بود در همین اتاق نقاشی می‌کردم. نوروز هر سال اینجا ‌مهمانخانه می‌شد و بعد اتاق طراحی من. مدت‌ها دنبال جایی بودم که هم دفتر کار باشد و هم محل زندگی تا اینکه یکباره توی مغزم جرقه زد و فهمیدم، روی چه گنجی خوابیده‌ام!

چیزی که از همان اول مهم بود این بود که بافت سنتی هویتش حفظ شود؛ مثلا نرده را نکندم به جایش استیل بگذارم. از امکانات و فضای خودش استفاده کردم تا آن را بهتر کنم. اینکه هویت و بافت قدیمی‌اش حفظ شود از اول برایم خیلی مهم بود.در دکور آتلیه از وسایل قدیمی استفاده کردم چون فضای خانه به‌هرحال سنتی و مربوط به ٧٠ سال پیش است. دوست نداشتم چیز ناهماهنگی اینجا باشد؛ مثلا نمی‌خواستم وسط آجرهای قدیمی، یک میله استیل کار بگذارم چون با فضا جور نمی‌شد. 

البته به عنوان یک انسان امروزی برای زندگی کردن و نقاشی کشیدن به فضای مدرنی هم احتیاج داشتم؛ مثلا در آشپزخانه به مایکروفر یا ماشین ظرفشویی نیاز بود. این موارد با هم منافاتی نداشت اما سعی کردم هر کدام در جای خودشان باشند و فضاها را از هم تفکیک کنم. وقتی به اتاق خودم می‌روم، یک اتاق است در یک جای مدرن اما در حیاط یک فضای قدیمی. جوری این کار را کردم که در عین حال که تفکیک شده هستند، توی ذوق هم نزنند.

         

اغلب وسایل که برای دکوراسیون استفاده کرده‌ام را از قبل داشتم؛ مثلا میز فلزی که در بالکن گذاشته‌ام، زمانی در خانه مادربزرگم بود و بعد از فوت او در گوشه انباری خانه ما افتاده بود. خود این مبل کلی هویت و زیبایی دارد و حیف بود دور ریخته شود. من هم روکش‌هایش را عوض کردم و دستی به سر و رویش کشیدم تا خیلی زود قابل استفاده شود.

یک میز نقشه‌کشی چوبی دارم که پدرم وقتی دانشجو بوده از آن استفاده می‌کرده است. فقط یک کم رنگ طوسی به آن زدم که شکل و شمایلش با فضا جور شود یا یک میز آهنی دیگر بود که یادم هست از زمان مادربزرگم مانده و میز آشپزخانه‌اش بود. مثل خیلی از میزهای آشپزخانه آن زمان، کشویی داشت پر از ادویه و رویش یک چراغ سه فیتیله‌ای آبی می‌گذاشتند که حکم اجاق گاز را داشت. میز سالم و زیبایی بود فقط رنگش آبی بود که من دوست نداشتم و توسی‌اش کردم که به رنگ خانه بیاید و بتوانم دوباره از آن استفاده کنم.

تک تک این وسایل هرکدام از جایی آمده‌اند. میز چوبی که رویش کار می‌کنم میز ناهارخوری قدیمی خانه‌مان بوده است. یک صندوق قدیمی بزرگ در بالکن داریم که مال مادربزرگ یکی از دوستانم بود. داخل حیاط هم یک تخت چوبی قدیمی گذاشته‌ام که زمانی قاب یک تختخواب شکسته بود و حالا محلی برای لمیدن و استراحت کردن شده ‌است حتی تکه‌های شکسته تلویزیون و آینه هم از زمان مادربزرگم مانده است: یعنی تقریبا هیچ هزینه جدیدی برای به دست آوردن این دکورها متحمل نشدم. ما چون خوب از وسایل و داشته‌های‌مان استفاده نمی‌کنیم، فکر می‌کنیم به درد نمی‌خورند در صورتی که خیلی از این وسایل با یک چیدمان درست، خیلی به کار می‌آیند.

هرچیزی که قابل استفاده بوده و کار می‌کرده را نگه داشته‌ام. هرچیزی هم که قابل تعمیر بود، درست کردم و آنچه دیگر کار نمی‌کرد را دور انداختم؛ مثلا تعصبی نداشتم که حتما یک سینک ظرفشویی یا شیر آب کهنه را در خانه‌ام نگه دارم. وسیله‌ای که کار نمی‌کند را باید دور انداخت و چیز جدیدی جایگزین آن کرد.

شانسی که آوردم این بود که در طول مدت بازسازی خانه، دلار هنوز سه هزار تومان نشده بود. برای همین حدود ٣۵ میلیون تومان بابت تعمیر سیستم آب و فاضلاب، برق‌کشی، تعمیرات ساختمان و تغییر دکوراسیون هزینه کردم. اگر فقط یک ماه دیرتر جنبیده بودم، دلار سه هزار تومانی، هزینه‌هایم را سه‌برابر کرده بود.

داخل آتلیه را طوسی کردم چون به آرامش این رنگ نیاز داشتم. آدم‌ها همیشه در طول یک روز کاری با هزار جور استرس و خشونت سروکار دارند و برای اینکه کارشان را بهتر انجام دهند، نیاز به تمرکز و آرامش دارند. می‌گویند رنگ خاکستری آدم را افسرده می‌کند ولی من به رنگی نیاز داشتم که حواس آدم را پرت نکند و تمرکز بدهد. شکل دراز و بلند تالار ‌مهمانخانه برایم مثل تونل بود که رنگ خاکستری و سیاهش آن را واقعا شبیه یک غار آرام و بی‌صدا می‌کرد؛ جایی که جان می‌داد برای تمرکز کردن.

چون من در این خانه با مادرم زندگی می‌کردم، باید جوری چیدمان خانه را طراحی می‌کردم که شیوه زندگی او به‌هم نخورد و سیستم زندگی‌اش خراب نشود. او اگر عادت داشت زیر پایش فرش لاکی کاشان و دیوار خانه‌اش رنگ استخوانی داشته باشد، باید در خانه جدید هم همان امکانات در اختیارش قرار می‌گرفت. در نتیجه محیط داخلی خانه که مادرم در آن زندگی می‌کرد، تقریبا همان چیزی شد که او قبلا داشت.

طراحی اینجا چیزی نبوده که به خاطرش دنبال تحقیق و پژوهش بروم. هیچ‌وقت در زمان طراحی داخلی جدید خانه فکر نمی‌کردم که از نظر اصول و فنون طراحی چه اتفاقی خواهد افتاد بلکه به سلیقه‌ای که در وجود خودم نهاده شده بود، فکر می‌کردم. اینجا نتیجه ٢٠ سال فکر و زندگی‌ام بود. نمی‌خواستم موزه درست کنم که دیگران بعدا آن را ستایش کنند. دوست داشتم جوری باشد که خودم داخلش زندگی کنم و از این زندگی لذت ببرم.

اگر در فضایی با دکوراسیون خلاقانه کار و زندگی می کنید و یا فضایی این چنینی را می شناسید،که پر از نشانه های شخصی شماست، تورهای چیدانه مشتاق است از شما و محل کار و زندگی تان عکاسی کند و آن را به مخاطبان چیدانه نشان دهد. اگر علاقه دارید که عکس های خلاقانه بیشتری از خانه های ایرانی برای ایده گرفتن ببینید خانه یا محل کار خود را با ما به اشتراک بگذارید!

مطلب پیشنهادی: زندگی ایرانی در خانه ۵۰ ساله ناهید!
راز های خانه قدیمی اقبال واحدی دراختیاریه تهران
طراحی مقرون به صرفه آشپزخانه منحصر به فرد شیرین!
خانه مینیمال بهاره افشاری در خیابان ظفر تهران

منبع: مجله منزل | نویسنده: اشکان خسروپور | عکاس: امیر صادقی

متخصصان چیدانه

مشاهده بیشتر

دیدگاه کاربران
shr در تاریخ 13 بهمن 1394
همیشه از بازسازی و حفظ خونه های قدیمی لذت بردم ، ارزمه خودم یه روز یه همچین خونه ای بخرم و بازسازیش کنم که خونه با حال من یکی باشه و بهم حس خووب بده ، ازین دکوراسیون و دیدگاه خیلی خوشم اومد عالی بود .مرسی

ثبت دیدگاه